بریدهای از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته؛ طرف خانه سوان اثر مهدی سحابی
1403/11/22
صفحۀ 380
... تکهای از آن را، که به خودی خود اهمیتی نداشت، جدا میکرد، و با خود میگفت که به هر حال این بهتر بود، چون تکهی قابل استنادی بود و خطرهای یک تکهی جعلی را در بر نداشت. پیش خود میگفت: «این دستکم راست است. همین هم غنیمت است، اگر پرسوجو کند میبیند که این تکه حقیقت دارد، هر چه باشد این دست مرا رو نمیکند.». اشتباه میکرد، همین دستش را رو میکرد، نمیفهمید که این تکهی حقیقی گوشههایی داشت که فقط با تکههای کناریاش در رخدادی واقعی که از آن نسنجیده کنده شده بود جفت میشد، و تکههای جعلی پیرامونش از هر جنسی که بود، از زیادآمدنها و خالیماندنهای کنارههایش معلوم میشد که با بقیه همخوانی نداشت. سوان با خود میگفت: «میگوید صدای زنگ زدن و بعد کوبیدنم به پنجره را شنیده، فهمیده که من بودهام، دلش هم میخواسته مرا ببیند. اما اینها با این واقعیت که در را باز نکرده نمیخواند.»
... تکهای از آن را، که به خودی خود اهمیتی نداشت، جدا میکرد، و با خود میگفت که به هر حال این بهتر بود، چون تکهی قابل استنادی بود و خطرهای یک تکهی جعلی را در بر نداشت. پیش خود میگفت: «این دستکم راست است. همین هم غنیمت است، اگر پرسوجو کند میبیند که این تکه حقیقت دارد، هر چه باشد این دست مرا رو نمیکند.». اشتباه میکرد، همین دستش را رو میکرد، نمیفهمید که این تکهی حقیقی گوشههایی داشت که فقط با تکههای کناریاش در رخدادی واقعی که از آن نسنجیده کنده شده بود جفت میشد، و تکههای جعلی پیرامونش از هر جنسی که بود، از زیادآمدنها و خالیماندنهای کنارههایش معلوم میشد که با بقیه همخوانی نداشت. سوان با خود میگفت: «میگوید صدای زنگ زدن و بعد کوبیدنم به پنجره را شنیده، فهمیده که من بودهام، دلش هم میخواسته مرا ببیند. اما اینها با این واقعیت که در را باز نکرده نمیخواند.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.