بریدهای از کتاب سوگ مادر اثر شاهرخ مسکوب
1404/5/7
صفحۀ 27
در دلم آشوب و غوغایی بود. انگار میخواستم همه چیز را در هم بریزم و خراب کنم. گاه گاه گرفتار این حالت میشوم. میل به ویرانی مثل سیل بر من غلبه میکند و در چنین حالی میخواهم این اجتماع و محیط گرداگرد را که مثل باتلاق اندک اندک مرا میبلعد و خفه میکند در هم بریزم و خودم را بیرون بکشم...
در دلم آشوب و غوغایی بود. انگار میخواستم همه چیز را در هم بریزم و خراب کنم. گاه گاه گرفتار این حالت میشوم. میل به ویرانی مثل سیل بر من غلبه میکند و در چنین حالی میخواهم این اجتماع و محیط گرداگرد را که مثل باتلاق اندک اندک مرا میبلعد و خفه میکند در هم بریزم و خودم را بیرون بکشم...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.