بریده‌ای از کتاب دروازه مردگان؛ شب خندق اثر حمیدرضا شاه آبادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 117

بعدش خدا بزرگه. مجبور نیستی از الان به بعدش فکر کنی،عجالتاً به این چند شب فکر کن. مثل کسی که شب با فانوس تو کوچه راه می‌ره و تو نور فانوس چند قدم جلوتر رو بیشتر نمی‌بینه. همین‌جور چند قدم چند قدم می‌ره تا می‌رسه به جایی که می‌خواد. گاهی باید اون‌جوری حرکت کرد.

بعدش خدا بزرگه. مجبور نیستی از الان به بعدش فکر کنی،عجالتاً به این چند شب فکر کن. مثل کسی که شب با فانوس تو کوچه راه می‌ره و تو نور فانوس چند قدم جلوتر رو بیشتر نمی‌بینه. همین‌جور چند قدم چند قدم می‌ره تا می‌رسه به جایی که می‌خواد. گاهی باید اون‌جوری حرکت کرد.

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.