بریده‌ای از کتاب کلیات سعدی بر اساس نسخه محمدعلی فروغی اثر سعدی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 422

قیمتِ عشق نداند، قدمِ صدق ندارد سُست‌عهدی که تحمّل نکند بارِ جفا را گر مُخیّر بکُنَندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و، همه نعمتِ فردوس شما را گر سَرَم می‌رود، از عهدِ تو سر باز نپیچم تا بگویند پس از من که به سر بُرد وفا را خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را

قیمتِ عشق نداند، قدمِ صدق ندارد سُست‌عهدی که تحمّل نکند بارِ جفا را گر مُخیّر بکُنَندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و، همه نعمتِ فردوس شما را گر سَرَم می‌رود، از عهدِ تو سر باز نپیچم تا بگویند پس از من که به سر بُرد وفا را خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سر آید دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را

25

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.