بریده‌ای از کتاب بادبادک باز اثر خالد حسینی

ahir

ahir

2 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 157

مادرت به من گفت: خیلی میترسم. بهش گفتم: چرا؟ گفت: چون از تهِ دل شادم و اینجور شاد بودن خیلی ترسناکه، وقتی سرنوشت میخواد یه چیزیو از آدم بگیره آدمو اینجوری شاد میکنه؛

مادرت به من گفت: خیلی میترسم. بهش گفتم: چرا؟ گفت: چون از تهِ دل شادم و اینجور شاد بودن خیلی ترسناکه، وقتی سرنوشت میخواد یه چیزیو از آدم بگیره آدمو اینجوری شاد میکنه؛

197

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.