بریده‌ای از کتاب مرگ فروشنده اثر آرتور میلر

مهدی

مهدی

1404/4/14

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

ویلی: «تصورش رو بکن یه عمر کار می‌کنی قسط خونه می‌دی، آخرش که صاحبش شدی دیگه کسی نیست توش زندگی کنه.» مفهوم: این جمله نشان‌دهنده‌ی احساس ناامیدی و پوچی ویلی است. او عمرش را صرف کار و تلاش کرده تا به چیزی برسد (خانه، نماد موفقیت و امنیت)، اما حالا که به آن رسیده، دیگر فرزندانش از خانه رفته‌اند، ارتباطات از هم پاشیده، و خودش هم از نظر روحی و جسمی خسته و تنهاست. لیندا: «خب عزیزم زندگی همینه، باید بگذری و بری، همیشه همین طور بوده.» مفهوم: لیندا، همسر وفادار ویلی، سعی دارد با واقع‌گرایی و پذیرش زندگی، شوهرش را آرام کند. او نگاهی محافظه‌کارانه دارد و معتقد است زندگی سختی‌هایی دارد که باید تحمل‌شان کرد. ویلی: «نه نه، بعضی از آدم‌ها... بعضی‌ها به یه چیزهایی می‌رسن.» مفهوم: ویلی نمی‌خواهد واقعیت را بپذیرد. هنوز درگیر رؤیای موفقیت است؛ اینکه بعضی‌ها به ثروت، محبوبیت یا موفقیت می‌رسند، و خودش هم باید می‌رسید. اینجاست که تضاد میان واقعیت و رؤیای او خودش را نشان می‌دهد.

ویلی: «تصورش رو بکن یه عمر کار می‌کنی قسط خونه می‌دی، آخرش که صاحبش شدی دیگه کسی نیست توش زندگی کنه.» مفهوم: این جمله نشان‌دهنده‌ی احساس ناامیدی و پوچی ویلی است. او عمرش را صرف کار و تلاش کرده تا به چیزی برسد (خانه، نماد موفقیت و امنیت)، اما حالا که به آن رسیده، دیگر فرزندانش از خانه رفته‌اند، ارتباطات از هم پاشیده، و خودش هم از نظر روحی و جسمی خسته و تنهاست. لیندا: «خب عزیزم زندگی همینه، باید بگذری و بری، همیشه همین طور بوده.» مفهوم: لیندا، همسر وفادار ویلی، سعی دارد با واقع‌گرایی و پذیرش زندگی، شوهرش را آرام کند. او نگاهی محافظه‌کارانه دارد و معتقد است زندگی سختی‌هایی دارد که باید تحمل‌شان کرد. ویلی: «نه نه، بعضی از آدم‌ها... بعضی‌ها به یه چیزهایی می‌رسن.» مفهوم: ویلی نمی‌خواهد واقعیت را بپذیرد. هنوز درگیر رؤیای موفقیت است؛ اینکه بعضی‌ها به ثروت، محبوبیت یا موفقیت می‌رسند، و خودش هم باید می‌رسید. اینجاست که تضاد میان واقعیت و رؤیای او خودش را نشان می‌دهد.

82

8

(0/1000)

نظرات

خودم

خودم

1404/4/14

چه تلخ

1