بریدۀ کتاب

رویای بیداری
بریدۀ کتاب

صفحۀ 212

آقا مصطفی گفت: «بریم خونه آقای نیکدل، یکی از دوستان قدیمی منه، در ضمن جانباز دفاع مقدس هم هست.» رفتیم و نظر او را جویا شدیم. او گفت: «یادمه زمانی که ما برای کشور خودمون می‌خواستیم بریم خرمشهر، اون موقع همین مردمی که الان این حرف‌ها را به شما می‌زنن، خانواده ما و خود ما رو خیلی اذیت کردن. می‌گفتن به شما چه ربطی داره؟ جوون‌های خرمشهر دارن فرار می‌کنن، شما میرین به جای اونها می‌جنگین؟ بزارین هر وقت به مشهد رسیدن برین! مشهد هم نیرو لازم داره. شما باید مواظب خانواده خودتون، ناموس خودتون باشین، اونجا به اندازه کافی هستن. از این حرف‌ها اون زمان هم می‌زدن، حالا نوع گفتنش فرق می‌کرد. شما مطمئن باشین حتی اگه امام زمان‌(عج) هم ظهور کنه، باز هم این مردم حرف خودشون رو می‌زنن. میگن امام زمان‌(عج) به اندازه کافی نیرو داره. تو به زن و بچه‌ات و به زندگیت برس!»

آقا مصطفی گفت: «بریم خونه آقای نیکدل، یکی از دوستان قدیمی منه، در ضمن جانباز دفاع مقدس هم هست.» رفتیم و نظر او را جویا شدیم. او گفت: «یادمه زمانی که ما برای کشور خودمون می‌خواستیم بریم خرمشهر، اون موقع همین مردمی که الان این حرف‌ها را به شما می‌زنن، خانواده ما و خود ما رو خیلی اذیت کردن. می‌گفتن به شما چه ربطی داره؟ جوون‌های خرمشهر دارن فرار می‌کنن، شما میرین به جای اونها می‌جنگین؟ بزارین هر وقت به مشهد رسیدن برین! مشهد هم نیرو لازم داره. شما باید مواظب خانواده خودتون، ناموس خودتون باشین، اونجا به اندازه کافی هستن. از این حرف‌ها اون زمان هم می‌زدن، حالا نوع گفتنش فرق می‌کرد. شما مطمئن باشین حتی اگه امام زمان‌(عج) هم ظهور کنه، باز هم این مردم حرف خودشون رو می‌زنن. میگن امام زمان‌(عج) به اندازه کافی نیرو داره. تو به زن و بچه‌ات و به زندگیت برس!»

5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.