بریدهای از کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو
2 روز پیش
صفحۀ 189
گفت:«دارم میروم و میخواهم بدانی که برمیگردم و تو را دوست دارم چون...» فاطمه به میان حرفش پرید:« چیزی نگو. دوست داری چون دوست داری. برای عشق ورزیدن هیچ دلیلی وجود ندارد»
گفت:«دارم میروم و میخواهم بدانی که برمیگردم و تو را دوست دارم چون...» فاطمه به میان حرفش پرید:« چیزی نگو. دوست داری چون دوست داری. برای عشق ورزیدن هیچ دلیلی وجود ندارد»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.