بریدۀ کتاب
1403/4/27
صفحۀ 65
همیشه میگفت: «میدونی شهناز! اگه از ته دل دعا کنیم، خدا حتما به ما بچه میده؛ اما نمیدونم چرا نمیتونم از ته دل دعا کنم؟!» یکبار در گویان نیمهشب از خواب پرید و سرجایش نشست. من هم از خواب پریدم. بیمقدمه گفت: «شهناز! من فکر میکنم ما بچهدار میشیم؛ ولی شاید من بچهمون رو نبینم.»
همیشه میگفت: «میدونی شهناز! اگه از ته دل دعا کنیم، خدا حتما به ما بچه میده؛ اما نمیدونم چرا نمیتونم از ته دل دعا کنم؟!» یکبار در گویان نیمهشب از خواب پرید و سرجایش نشست. من هم از خواب پریدم. بیمقدمه گفت: «شهناز! من فکر میکنم ما بچهدار میشیم؛ ولی شاید من بچهمون رو نبینم.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.