بریده‌ای از کتاب سگ ولگرد اثر صادق هدایت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 115

یک وقت بود داخل اونا (آدما) شدم، خواستم تقلید سایرین رو در بیارم، دیدم خودمو مسخره کرده ام و هر چی رو که لذت تصور می‌کنن همه رو امتحان کردم، دیدم کیف‌های دیگرون بدرد من نمی‌خوره. حس می‌کردم همیشه و همه جا خارجی هستم و هیچ رابطه ای با سایر مردم ندارم.

یک وقت بود داخل اونا (آدما) شدم، خواستم تقلید سایرین رو در بیارم، دیدم خودمو مسخره کرده ام و هر چی رو که لذت تصور می‌کنن همه رو امتحان کردم، دیدم کیف‌های دیگرون بدرد من نمی‌خوره. حس می‌کردم همیشه و همه جا خارجی هستم و هیچ رابطه ای با سایر مردم ندارم.

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.