بریده‌ای از کتاب بر جاده های آبی سرخ: بر اساس زندگی میرمهنای دغابی (کتاب های اول، دوم، سوم) اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 130

این حسِّ غریب، آگاه می‌کند، امّا تصمیم نمی‌گیرد. هُشدار می‌دهد امّا سلبِ اراده نمی‌کند. این حسّ، وظیفه‌اش، زنده نگه داشتن نیست، با خبر کردن است؛ و باز، این تویی، مانده در کمرکشِ ماندن یا رفتن، زخمْ نخوردن یا خنجر را در دلِ دردمندِ خویش پذیرا شدن، بازگشتن یا ایستادن و درگیر شدن... چه کسی، آیا چه کسی در میان ما هست که به صراحت و قاطعیّت، به صدای بلند که همه‌ی همسایگانْ بشنوند، بگوید:«من، قلبم، از آن ذرّه‌ی نورْ تَهی‌ست؛ کاملاً تَهی.»؟ چه کسی جُرأتِ آن را دارد که بگوید:«من، خویشتنم را به شیطان فروختم، و در همان لحظه بود که دیدم آن نور، از قلبم و از تنم گریخت، و دیدم که شیطانْ خندید، و من سقوط کردم.»؟ تو نورمَندانِ راستین را نخواهی یافت مگر به گاهِ عمل و خطر

این حسِّ غریب، آگاه می‌کند، امّا تصمیم نمی‌گیرد. هُشدار می‌دهد امّا سلبِ اراده نمی‌کند. این حسّ، وظیفه‌اش، زنده نگه داشتن نیست، با خبر کردن است؛ و باز، این تویی، مانده در کمرکشِ ماندن یا رفتن، زخمْ نخوردن یا خنجر را در دلِ دردمندِ خویش پذیرا شدن، بازگشتن یا ایستادن و درگیر شدن... چه کسی، آیا چه کسی در میان ما هست که به صراحت و قاطعیّت، به صدای بلند که همه‌ی همسایگانْ بشنوند، بگوید:«من، قلبم، از آن ذرّه‌ی نورْ تَهی‌ست؛ کاملاً تَهی.»؟ چه کسی جُرأتِ آن را دارد که بگوید:«من، خویشتنم را به شیطان فروختم، و در همان لحظه بود که دیدم آن نور، از قلبم و از تنم گریخت، و دیدم که شیطانْ خندید، و من سقوط کردم.»؟ تو نورمَندانِ راستین را نخواهی یافت مگر به گاهِ عمل و خطر

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.