بریدهای از کتاب بر جاده های آبی سرخ: بر اساس زندگی میرمهنای دغابی (کتاب های اول، دوم، سوم) اثر نادر ابراهیمی
1404/5/19
صفحۀ 130
این حسِّ غریب، آگاه میکند، امّا تصمیم نمیگیرد. هُشدار میدهد امّا سلبِ اراده نمیکند. این حسّ، وظیفهاش، زنده نگه داشتن نیست، با خبر کردن است؛ و باز، این تویی، مانده در کمرکشِ ماندن یا رفتن، زخمْ نخوردن یا خنجر را در دلِ دردمندِ خویش پذیرا شدن، بازگشتن یا ایستادن و درگیر شدن... چه کسی، آیا چه کسی در میان ما هست که به صراحت و قاطعیّت، به صدای بلند که همهی همسایگانْ بشنوند، بگوید:«من، قلبم، از آن ذرّهی نورْ تَهیست؛ کاملاً تَهی.»؟ چه کسی جُرأتِ آن را دارد که بگوید:«من، خویشتنم را به شیطان فروختم، و در همان لحظه بود که دیدم آن نور، از قلبم و از تنم گریخت، و دیدم که شیطانْ خندید، و من سقوط کردم.»؟ تو نورمَندانِ راستین را نخواهی یافت مگر به گاهِ عمل و خطر
این حسِّ غریب، آگاه میکند، امّا تصمیم نمیگیرد. هُشدار میدهد امّا سلبِ اراده نمیکند. این حسّ، وظیفهاش، زنده نگه داشتن نیست، با خبر کردن است؛ و باز، این تویی، مانده در کمرکشِ ماندن یا رفتن، زخمْ نخوردن یا خنجر را در دلِ دردمندِ خویش پذیرا شدن، بازگشتن یا ایستادن و درگیر شدن... چه کسی، آیا چه کسی در میان ما هست که به صراحت و قاطعیّت، به صدای بلند که همهی همسایگانْ بشنوند، بگوید:«من، قلبم، از آن ذرّهی نورْ تَهیست؛ کاملاً تَهی.»؟ چه کسی جُرأتِ آن را دارد که بگوید:«من، خویشتنم را به شیطان فروختم، و در همان لحظه بود که دیدم آن نور، از قلبم و از تنم گریخت، و دیدم که شیطانْ خندید، و من سقوط کردم.»؟ تو نورمَندانِ راستین را نخواهی یافت مگر به گاهِ عمل و خطر
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.