بریده‌ای از کتاب رگ و ریشه اثر جان فانته

روشنا

روشنا

1403/9/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 105

یکهو دلم خواست بروم خانه، به خانه پدری‌ام، به آغوش مادرم و سوپ سبزیجاتش، به تخت قدیمی‌ام؛ دلم خواست بروم آنجا و تا آخر عمر رویش دراز بکشم.

یکهو دلم خواست بروم خانه، به خانه پدری‌ام، به آغوش مادرم و سوپ سبزیجاتش، به تخت قدیمی‌ام؛ دلم خواست بروم آنجا و تا آخر عمر رویش دراز بکشم.

206

24

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.