بریدۀ کتاب
1402/7/3
صفحۀ 46
جوانی با تیشرت سیاه آستین کوتاه و زنجیر به گردن در حالی که آدامس میجود رفته است بالای درخت و برای آقا دست تکان میدهد، آقا هم دست تکان میدهد. دختر بچه کنار خیابان از همان دور با آن دستی که در دست مادر نیست، دست تکان میدهد، آقا هم دست تکان ... زنی بچه به بغل از بالای پشت بام دست تکان میدهد، آقا هم دست ... پیرمردی رنجور با کلاه پشمی بر سر از پشت داربستها مظلومانه دست تکان میدهد، آقا هم ... همه دست تکان میدهند و آقا هم به این سو و آن سو نگاه میکند و برای مردم دست تکان میدهد و این تکانها تا از شیشه مینی بوس که بیرون میآید، مثل آینه کاریهای حرم امام رضا هزار تکه میشود و هر تکهاش میشود سهم یکی از این مردم. تکه ای را زن بچه به بغل بالای پشت بام برمیدارد. تکهای سهم پیرمرد مظلوم پشت داربست میشود و خنده را به لبش مینشاند. تکهای را دختر بچه معصوم کنار خیابان بر میدارد و تکهای هم به جوان بالای درخت میرسد اما ظاهراً او را قانع نمیکند، چون در طول مسیر چند بار او را میبینم که میدود و چند متر جلوتر دوباره از درختی بالا میرود و وقتی مینی بوس میرسد، باز دست تکان میدهد.
جوانی با تیشرت سیاه آستین کوتاه و زنجیر به گردن در حالی که آدامس میجود رفته است بالای درخت و برای آقا دست تکان میدهد، آقا هم دست تکان میدهد. دختر بچه کنار خیابان از همان دور با آن دستی که در دست مادر نیست، دست تکان میدهد، آقا هم دست تکان ... زنی بچه به بغل از بالای پشت بام دست تکان میدهد، آقا هم دست ... پیرمردی رنجور با کلاه پشمی بر سر از پشت داربستها مظلومانه دست تکان میدهد، آقا هم ... همه دست تکان میدهند و آقا هم به این سو و آن سو نگاه میکند و برای مردم دست تکان میدهد و این تکانها تا از شیشه مینی بوس که بیرون میآید، مثل آینه کاریهای حرم امام رضا هزار تکه میشود و هر تکهاش میشود سهم یکی از این مردم. تکه ای را زن بچه به بغل بالای پشت بام برمیدارد. تکهای سهم پیرمرد مظلوم پشت داربست میشود و خنده را به لبش مینشاند. تکهای را دختر بچه معصوم کنار خیابان بر میدارد و تکهای هم به جوان بالای درخت میرسد اما ظاهراً او را قانع نمیکند، چون در طول مسیر چند بار او را میبینم که میدود و چند متر جلوتر دوباره از درختی بالا میرود و وقتی مینی بوس میرسد، باز دست تکان میدهد.
محمدمهدی حیدری
1402/7/26
1