بریدهای از کتاب مردی با آرزوهای دوربرد: روایتهایی از پدرموشکی ایران اثر فائضه حدادی
1403/10/7
صفحۀ 69
توی سی سال دوران کاریاش جایی نرفت که قبلا راه افتاده باشد و کاری نکرد که قبلا شبیهش را کس دیگری انجام داده باشد. حاج حسن، مرد کارهای سخت روی زمین مانده بود. تا کاری که راه انداخته بود روی غلتک میافتاد، میسپردش یه دیگری و میرفت سراغ کار بعدی. میگفت:« من نمیخوام مثل مرغ روی تخم مرغی که گذاشتم بشینم و نذارم کسی بهش دست بزنه»
توی سی سال دوران کاریاش جایی نرفت که قبلا راه افتاده باشد و کاری نکرد که قبلا شبیهش را کس دیگری انجام داده باشد. حاج حسن، مرد کارهای سخت روی زمین مانده بود. تا کاری که راه انداخته بود روی غلتک میافتاد، میسپردش یه دیگری و میرفت سراغ کار بعدی. میگفت:« من نمیخوام مثل مرغ روی تخم مرغی که گذاشتم بشینم و نذارم کسی بهش دست بزنه»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.