بریدهای از کتاب نیمه تاریک وجود اثر دبی فورد
1402/5/30
صفحۀ 1
گانتر برنارد درست می گوید که: "ما انتخاب می کنیم وجودمان را فراموش کنیم و سپس از یاد می بریم که خود را فراموش کرده ایم." همیشه به غذا خوردن خواهرزاده هایم که از دالاس به دیدارم می آیند، خیلی اهمیت می دادم. هنگامی که با هم به رستوران می رفتیم آنها را به خوردن غذاهای کم چربی تشویق می کردم و اگر گمان می کردم زیادی خورده اند، مانع شیرینی خوردن آنها می شدم و می گفتم بعد می رویم و دسر سبک تری می خوریم. در آخرین سفر آنها، با هم در آشپزخانه ایستاده بودیم و درباره ی آنچه نسبت به نزدیکان خود فرافکنی می کنیم، گفت و گو می کردیم. هرکدام به نوبت می گفتیم که به چه کسانی افتخار داشتن ویژگی های منفی خود را داده ایم و می خندیدیم. نوبت که به من رسید ناگهان متوجه شدم وسواسی که درباره ی غذا خوردن خواهرزاده هایم نشان می دهم، در واقع به خاطر خودم است. من از روش ناسالم غذا خوردنم ناراضی بودم، اما هرگاه آنها را می دیدم وانمود می کردم که خودم هیچ مشکلی ندارم ولی آنها مشکلات فراوانی دارند. من قد بلند و لاغر هستم و می توانم هر چه دلم می خواهد بخورم و تظاهر کنم که مراقب غذا خوردنم هستم اما آن روز متوجه شدم که در واقع «پرخوری» مشکل من است، نه خواهرزاده هایم و در نتیجه توانستم با مشکل اصلی رو به رو شوم. از آن هنگام رابطه یمن با خواهرزاده هایم بهتر شده است و دیگر شیوه ی غذا خوردن آنها ناراحتم نمی کند.
گانتر برنارد درست می گوید که: "ما انتخاب می کنیم وجودمان را فراموش کنیم و سپس از یاد می بریم که خود را فراموش کرده ایم." همیشه به غذا خوردن خواهرزاده هایم که از دالاس به دیدارم می آیند، خیلی اهمیت می دادم. هنگامی که با هم به رستوران می رفتیم آنها را به خوردن غذاهای کم چربی تشویق می کردم و اگر گمان می کردم زیادی خورده اند، مانع شیرینی خوردن آنها می شدم و می گفتم بعد می رویم و دسر سبک تری می خوریم. در آخرین سفر آنها، با هم در آشپزخانه ایستاده بودیم و درباره ی آنچه نسبت به نزدیکان خود فرافکنی می کنیم، گفت و گو می کردیم. هرکدام به نوبت می گفتیم که به چه کسانی افتخار داشتن ویژگی های منفی خود را داده ایم و می خندیدیم. نوبت که به من رسید ناگهان متوجه شدم وسواسی که درباره ی غذا خوردن خواهرزاده هایم نشان می دهم، در واقع به خاطر خودم است. من از روش ناسالم غذا خوردنم ناراضی بودم، اما هرگاه آنها را می دیدم وانمود می کردم که خودم هیچ مشکلی ندارم ولی آنها مشکلات فراوانی دارند. من قد بلند و لاغر هستم و می توانم هر چه دلم می خواهد بخورم و تظاهر کنم که مراقب غذا خوردنم هستم اما آن روز متوجه شدم که در واقع «پرخوری» مشکل من است، نه خواهرزاده هایم و در نتیجه توانستم با مشکل اصلی رو به رو شوم. از آن هنگام رابطه یمن با خواهرزاده هایم بهتر شده است و دیگر شیوه ی غذا خوردن آنها ناراحتم نمی کند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.