بریدۀ کتاب
1403/3/16
صفحۀ 163
«افکار برمیگردند، اما سعی کنید آنها را به گوشه کناری برانید. دو انتخاب دارید: ذهنتان را کنترل کنید یا اجازه بدهید ذهنتان شما را کنترل کند. شما با مورد دوم آشنایید، اجازه دادهاید ترسها، روانپریشیها و عدم امنیت شما را پر کند چون همه ما تمایلات خود تخریبی داریم. دیوانگی را با از دست دادن کنترل اشتباه نگیرید. یادتان باشد در آیین صوفی، استاد -ملانصرالدین- همان کسیست کـه همه او را دیوانه مینامند و دقیقا به همين علت که ملانصرالدین میتواند هر چیزی که فکر میکند را بر زبان بیاورد و هر کاری که میخواهد را انجام دهد. دلقکهای دربار در قرون وسطی همینطور بودند؛ میتوانستند پادشاه را از خطراتی آگاه کنند که وزیران جرات اشاره به آنها را نداشتند، چون میترسیدند موقعیت خود را از دست بدهند. شما هم باید همینجوری باشید، دیوانه بمانید؛ اما مثل افراد عاقل عمل کنید. خطر متفاوت بودن را بپذیرید، اما یاد بگیرید که بدون جلب توجه این کار را انجام دهید. روی اين گل تمركز كنيد و بگذارید 'مـنِ حقیقی' خود را آشکار کند.» ورونیکا پرسید:«من حقیقی چیست؟» احتمالا هرکس دیگری که آنجا بود میدانست، اما چه اهمیتی داشت؟ او باید کمتر به آزار ندادن دیگران اهمیت میداد. مرد از قطع شدن صحبتش تعجب کرد، اما جوابش را داد:«همانی باش که هستی، نه آنی که دیگران از تو ساختهاند.»
«افکار برمیگردند، اما سعی کنید آنها را به گوشه کناری برانید. دو انتخاب دارید: ذهنتان را کنترل کنید یا اجازه بدهید ذهنتان شما را کنترل کند. شما با مورد دوم آشنایید، اجازه دادهاید ترسها، روانپریشیها و عدم امنیت شما را پر کند چون همه ما تمایلات خود تخریبی داریم. دیوانگی را با از دست دادن کنترل اشتباه نگیرید. یادتان باشد در آیین صوفی، استاد -ملانصرالدین- همان کسیست کـه همه او را دیوانه مینامند و دقیقا به همين علت که ملانصرالدین میتواند هر چیزی که فکر میکند را بر زبان بیاورد و هر کاری که میخواهد را انجام دهد. دلقکهای دربار در قرون وسطی همینطور بودند؛ میتوانستند پادشاه را از خطراتی آگاه کنند که وزیران جرات اشاره به آنها را نداشتند، چون میترسیدند موقعیت خود را از دست بدهند. شما هم باید همینجوری باشید، دیوانه بمانید؛ اما مثل افراد عاقل عمل کنید. خطر متفاوت بودن را بپذیرید، اما یاد بگیرید که بدون جلب توجه این کار را انجام دهید. روی اين گل تمركز كنيد و بگذارید 'مـنِ حقیقی' خود را آشکار کند.» ورونیکا پرسید:«من حقیقی چیست؟» احتمالا هرکس دیگری که آنجا بود میدانست، اما چه اهمیتی داشت؟ او باید کمتر به آزار ندادن دیگران اهمیت میداد. مرد از قطع شدن صحبتش تعجب کرد، اما جوابش را داد:«همانی باش که هستی، نه آنی که دیگران از تو ساختهاند.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.