بریدۀ کتاب

کەوسەر

1402/12/23

روز ملخ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 56

بیش از همیشه احساس حماقت و کوفتگی می‌کرد.همیشه همینطور بود.عواطفش مثل موج عظیمی به غلیان در می‌آمد،پیچ‌ و تاب خوران اوج می‌گرفت و بالا و بالاتر می‌رفت،چنان که گویی قرار بود آن موج همه چیز را با خود بشوید و ببرد.امّا آن سقوط نهایی هرگز از راه نمی‌رسید.همیشه درست در نوک قله‌ی موج،اتفاقی رخ می‌داد و موج از پا می افتاد و عقب می‌کشید،مثل آبی که از سوراخ فاضلاب پایین می‌رود.در بهترین حالت،تنها تفاله‌ی آن احساس بر جای می‌ماند.

بیش از همیشه احساس حماقت و کوفتگی می‌کرد.همیشه همینطور بود.عواطفش مثل موج عظیمی به غلیان در می‌آمد،پیچ‌ و تاب خوران اوج می‌گرفت و بالا و بالاتر می‌رفت،چنان که گویی قرار بود آن موج همه چیز را با خود بشوید و ببرد.امّا آن سقوط نهایی هرگز از راه نمی‌رسید.همیشه درست در نوک قله‌ی موج،اتفاقی رخ می‌داد و موج از پا می افتاد و عقب می‌کشید،مثل آبی که از سوراخ فاضلاب پایین می‌رود.در بهترین حالت،تنها تفاله‌ی آن احساس بر جای می‌ماند.

2

(0/1000)

نظرات

ونوس

1402/12/23

پیشنهاد میکنی کوثر بانو؟
3

0

کەوسەر

1402/12/23

تقریباً تا نصفشو خوندم و مشتاقم بە خوندن ادامەش.
تا  ببینم در این ماجرا،ملال و اندوه پایان می‌یابد یا نە!

بە نظرم کە ارزش قرار دادن در لیست خواندن رو دارە ونوس جانم. 

1

ونوس

1402/12/24

🦢تشکر زیبا 
@Kawsar 

1

کەوسەر

1402/12/24

خواهش می‌کنم✨💐
@miss.ven 

1