بریده‌ای از کتاب ماه و ماهی: مجموعه غزل اثر علیرضا بدیع

بریدۀ کتاب

صفحۀ 31

رنگ دنیا را گرفتم، از خودم شرمنده ام/ شیشه ی عطرم ولی از بوی بد آکنده ام// کم نخواهد کرد اشکم چیزی از بار گناه/ من که خود آگاهم از سنگینی پرونده ام// دشمنی حاجت روا شد، ای بخشکد اشک من/ دوستی رنجیده شد، ای وا بماند خنده ام// مِی زده ابلیس از خون سرم هفتاد سال/ نِی زده با هفت بند استخوان دنده ام// بازگشتم تا ببندی بال هایم را به شوق/ بارالها! باز کن در را به رویم.. بنده ام!

رنگ دنیا را گرفتم، از خودم شرمنده ام/ شیشه ی عطرم ولی از بوی بد آکنده ام// کم نخواهد کرد اشکم چیزی از بار گناه/ من که خود آگاهم از سنگینی پرونده ام// دشمنی حاجت روا شد، ای بخشکد اشک من/ دوستی رنجیده شد، ای وا بماند خنده ام// مِی زده ابلیس از خون سرم هفتاد سال/ نِی زده با هفت بند استخوان دنده ام// بازگشتم تا ببندی بال هایم را به شوق/ بارالها! باز کن در را به رویم.. بنده ام!

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.