بریدۀ کتاب

یوسف

1402/7/20

یک عاشقانه ی آرام
بریدۀ کتاب

صفحۀ 135

اینک تو آرام و بی دغدغه خفته یی، و باد آواز می خواند. باد، انگار که ستاره ها را جابه جا میکند. باد دریا را زنده می‌کند. درختان را.چمن را. گندمزارها را. باد، وقتی لَتِ درِ بازی را به لَتِ درِ بسته می‌کوبد، پنجره یی را می لرزاند، گلدانی را می اندازد، در دهلیزی می‌پیچد، خبر از حرکت در بی زمانی می دهد. تو باید باد، برف ،باران ،آفتاب ،درختان، چشمه ها، کوه ها و همه ی بوته های خار را دوست داشته باشی تا زندگی را دوست داشته باشی، تا عشق را ...

اینک تو آرام و بی دغدغه خفته یی، و باد آواز می خواند. باد، انگار که ستاره ها را جابه جا میکند. باد دریا را زنده می‌کند. درختان را.چمن را. گندمزارها را. باد، وقتی لَتِ درِ بازی را به لَتِ درِ بسته می‌کوبد، پنجره یی را می لرزاند، گلدانی را می اندازد، در دهلیزی می‌پیچد، خبر از حرکت در بی زمانی می دهد. تو باید باد، برف ،باران ،آفتاب ،درختان، چشمه ها، کوه ها و همه ی بوته های خار را دوست داشته باشی تا زندگی را دوست داشته باشی، تا عشق را ...

1

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.