بریدهای از کتاب استونر اثر جان ویلیامز
7 روز پیش
صفحۀ 181
انگار هر لحظه ذهنش از آنچه میدانست خالی میشد و ارادهاش به هیچ تنزل مییافت. گاه احساس میکرد چون برگی میان زمین و آسمان معلق است و دست و پا میزند تا خود را به چیزی بیاویزد. حتی به درد هم راضی بود، تا در او رسوخ کند و او را به زندگی بازگرداند.
انگار هر لحظه ذهنش از آنچه میدانست خالی میشد و ارادهاش به هیچ تنزل مییافت. گاه احساس میکرد چون برگی میان زمین و آسمان معلق است و دست و پا میزند تا خود را به چیزی بیاویزد. حتی به درد هم راضی بود، تا در او رسوخ کند و او را به زندگی بازگرداند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.