بریدۀ کتاب

بردیا و ملکه ی سرزمین عاج
بریدۀ کتاب

صفحۀ 299

به پشت روی زمین افتادم و خیره شدم به آسمان که باریکه های نور سرخ آن را به تابلویی تبدیل کرده بود. آهسته زیر لب پدر و مادرم را صدا زدم، حتی پدر بزرگم را.

به پشت روی زمین افتادم و خیره شدم به آسمان که باریکه های نور سرخ آن را به تابلویی تبدیل کرده بود. آهسته زیر لب پدر و مادرم را صدا زدم، حتی پدر بزرگم را.

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.