بریده‌ای از کتاب در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند اثر میچ آلبوم

نرگس

نرگس

1402/12/24

بریدۀ کتاب

صفحۀ 93

کاپیتان گفت: «قربانی. تو یک قربانی دادی. من هم یک قربانی دادم. همهٔ ما قربانی می‌دهیم. ولی تو برای قربانی خودت عصبانی هستی و مدام به چیزی فکر می‌کنی که از دست داده‌ای. نفهمیدی. قربانی بخشی از زندگی است. باید این‌طور باشد. نباید از آن پشیمان شد. باید استنشاقش کرد. قربانی‌های کوچک. قربانی‌های بزرگ. مادری کار می‌کند تا پسرش به مدرسه برود. دختری به خانه برمی‌گردد تا از پدر مریضش مراقبت کند. مردی به جنگ می‌رود...»

کاپیتان گفت: «قربانی. تو یک قربانی دادی. من هم یک قربانی دادم. همهٔ ما قربانی می‌دهیم. ولی تو برای قربانی خودت عصبانی هستی و مدام به چیزی فکر می‌کنی که از دست داده‌ای. نفهمیدی. قربانی بخشی از زندگی است. باید این‌طور باشد. نباید از آن پشیمان شد. باید استنشاقش کرد. قربانی‌های کوچک. قربانی‌های بزرگ. مادری کار می‌کند تا پسرش به مدرسه برود. دختری به خانه برمی‌گردد تا از پدر مریضش مراقبت کند. مردی به جنگ می‌رود...»

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.