بریدهای از کتاب ارتداد اثر یامین پور
1404/2/11
صفحۀ 19
نباید میگذاشتم کار به اینجا بکشد ولی من بیخبر بودم و کلافه. میگفتم خوب میشود، همه مثل همیم، ولی او هر روز غریبهتر میشد. آن وقتها نمیدانستم نباید هیچ مسئلهای را به حال خودش رها کرد. هیچ مسئلهای خود به خود حل نمیشود. باید با مسئله کلنجار رفت. باید خستهاش کرد. هیچ تغییری اول به چشم نمیآید، ولی بعدتر، زمانی که به نشانیِ همیشگی میروی تا دوستی را ببینی، عمارتها و کوچهها و سنگفرشهای جدید به تو میگویند که راه را اشتباه آمدهای...
نباید میگذاشتم کار به اینجا بکشد ولی من بیخبر بودم و کلافه. میگفتم خوب میشود، همه مثل همیم، ولی او هر روز غریبهتر میشد. آن وقتها نمیدانستم نباید هیچ مسئلهای را به حال خودش رها کرد. هیچ مسئلهای خود به خود حل نمیشود. باید با مسئله کلنجار رفت. باید خستهاش کرد. هیچ تغییری اول به چشم نمیآید، ولی بعدتر، زمانی که به نشانیِ همیشگی میروی تا دوستی را ببینی، عمارتها و کوچهها و سنگفرشهای جدید به تو میگویند که راه را اشتباه آمدهای...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.