بریده‌ای از کتاب پس از بیست سال اثر سلمان کدیور

بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

«من سال‌هاست که می‌دانم فردا چه خواهد شد... خوب می‌دانم.» و به آسمان پرستاره خیره شد و زیر لب زمزمه کرد: «جایی که بار می‌اندازند، جایی که نظاره می‌کنند و جایی که خونشان ریخته می‌شود.»

«من سال‌هاست که می‌دانم فردا چه خواهد شد... خوب می‌دانم.» و به آسمان پرستاره خیره شد و زیر لب زمزمه کرد: «جایی که بار می‌اندازند، جایی که نظاره می‌کنند و جایی که خونشان ریخته می‌شود.»

8

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.