بریده‌ای از کتاب اژدهایی با قلب شکلاتی اثر استفانی برجس

Jupiter

Jupiter

1403/8/29

بریدۀ کتاب

صفحۀ 106

یعنی واقعا جلوی این همه آدم گریه‌ام گرفته بود؟ آب دهانم را قورت دادم تا جلوی اشک‌هایم را بگیرم. از قورت دادن آتش هم دردناک‌تر بود، ولی من اژدها بودم. قوی بودم. به سختی پلک زدم. راهم را از میان جمعیت باز کردم و همهمه و بوهایشان را پشت سر گذاشتم. من هنوز هم قوی‌ترین موجود این شهر بودم. ولی دیگر نگذاشتم نگاهم دوباره به کوه بیفتد.

یعنی واقعا جلوی این همه آدم گریه‌ام گرفته بود؟ آب دهانم را قورت دادم تا جلوی اشک‌هایم را بگیرم. از قورت دادن آتش هم دردناک‌تر بود، ولی من اژدها بودم. قوی بودم. به سختی پلک زدم. راهم را از میان جمعیت باز کردم و همهمه و بوهایشان را پشت سر گذاشتم. من هنوز هم قوی‌ترین موجود این شهر بودم. ولی دیگر نگذاشتم نگاهم دوباره به کوه بیفتد.

7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.