بریده‌ای از کتاب تیمارستان گریلاک اثر دن پابلوکی

bookworm:]

bookworm:]

5 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 293

تقدیم به مادرم: همیشه می‌پرسید: آیا راه خانه یادت هست؟ مثل زنی که در داستان های پریان دخترش را از شر خطرهای این دنیا حفظ میکرد. من به اون یادآوری کردم: بله این را برحسب وظیفه گفتم درحالی که قدم توی جنگلی گذاشتم که با تمایل به اطمینان و وحشتش تسخیر شده بود. ولی قول می‌دهم سرنخ هایی از او به جا بگذارم. توی تاریکی،برای من یا او یا هرکس که بخواهد این سرنخ ها را دنبال کند. خرده‌های نان برق می‌زنند.هیچ کدام از ما تنها نیستیم. -ربکا اسمیت

تقدیم به مادرم: همیشه می‌پرسید: آیا راه خانه یادت هست؟ مثل زنی که در داستان های پریان دخترش را از شر خطرهای این دنیا حفظ میکرد. من به اون یادآوری کردم: بله این را برحسب وظیفه گفتم درحالی که قدم توی جنگلی گذاشتم که با تمایل به اطمینان و وحشتش تسخیر شده بود. ولی قول می‌دهم سرنخ هایی از او به جا بگذارم. توی تاریکی،برای من یا او یا هرکس که بخواهد این سرنخ ها را دنبال کند. خرده‌های نان برق می‌زنند.هیچ کدام از ما تنها نیستیم. -ربکا اسمیت

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.