بریدهای از کتاب تاج نفرین شده اثر کاترین وبر
1403/11/2
صفحۀ 338
«میدونم چه فکری کردی؛ ولی بعضی چیزها هیچ وقت عوض نمیشن، حالا هرچقدر هم که دلمون بخواد غیر از این باشه.» سرباز گورایی از روی شانهاش نگاهی به رن انداخت. نگاه طوفان زدهاش کم از طوفان بیرون نداشت. «رن، هیچکس نمیتونه زمان رو برگردونه.»
«میدونم چه فکری کردی؛ ولی بعضی چیزها هیچ وقت عوض نمیشن، حالا هرچقدر هم که دلمون بخواد غیر از این باشه.» سرباز گورایی از روی شانهاش نگاهی به رن انداخت. نگاه طوفان زدهاش کم از طوفان بیرون نداشت. «رن، هیچکس نمیتونه زمان رو برگردونه.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.