بریدۀ کتاب

مردی با آرزوهای دوربرد: روایت‌هایی از پدرموشکی ایران
بریدۀ کتاب

صفحۀ 54

می‌گفتند یا حسن مقدم شمردن بلد نیست یا تا قله دماوند نرفته است! طرح داده بود پنج هزار بسیجی و سپاهی روز تولد حضرت زهرا س همزمان صعود کنند بالای دماوند و پرچم یا زهرا را بکوبند روی بلندترین جای ایران. نامه‌اش را هرجایی می‌برد، پوزخند می‌زدند: « دست بردار، حسن! » تقصیر خودش نبود. دستش هیچ جا به کم نمی‌رفت. ... سال ۱۳۸۱، ظهر تولد حضرت زهرا س، قله همیشه سپیده دماوند از تراکم ۴۲۰۰ بسیجی و سپاهی به سیاهی می‌زد. از بلندترین جای ایران خورشید نزدیکتر به نظر می‌رسید و سایه پرچم یا زهرا روی تنها کشور رسمی شیعه افتاده بود.

می‌گفتند یا حسن مقدم شمردن بلد نیست یا تا قله دماوند نرفته است! طرح داده بود پنج هزار بسیجی و سپاهی روز تولد حضرت زهرا س همزمان صعود کنند بالای دماوند و پرچم یا زهرا را بکوبند روی بلندترین جای ایران. نامه‌اش را هرجایی می‌برد، پوزخند می‌زدند: « دست بردار، حسن! » تقصیر خودش نبود. دستش هیچ جا به کم نمی‌رفت. ... سال ۱۳۸۱، ظهر تولد حضرت زهرا س، قله همیشه سپیده دماوند از تراکم ۴۲۰۰ بسیجی و سپاهی به سیاهی می‌زد. از بلندترین جای ایران خورشید نزدیکتر به نظر می‌رسید و سایه پرچم یا زهرا روی تنها کشور رسمی شیعه افتاده بود.

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.