بریدۀ کتاب

شما که غریبه نیستید
بریدۀ کتاب

صفحۀ 354

بیشتر درشتی های زندگی را نرم کردم.فقط زورم به یکی از آنها نرسید. نمیرسد. مدام، در هر حال، فکر می کنم((الان برای یکی از عزیزانم اتفاق بدی می افتد.))حالم بد می شود. ته ته دلم، ذهنم، چسبیده، عذابم می‌دهد. همه جا با من آمده است. خصوصا در شادی ها. از شما چه پنهان نتوانستم بِکَنَمِش. بگذریم. با آن هم ساختم و می سازم. گردنم از مو باریک تر است.

بیشتر درشتی های زندگی را نرم کردم.فقط زورم به یکی از آنها نرسید. نمیرسد. مدام، در هر حال، فکر می کنم((الان برای یکی از عزیزانم اتفاق بدی می افتد.))حالم بد می شود. ته ته دلم، ذهنم، چسبیده، عذابم می‌دهد. همه جا با من آمده است. خصوصا در شادی ها. از شما چه پنهان نتوانستم بِکَنَمِش. بگذریم. با آن هم ساختم و می سازم. گردنم از مو باریک تر است.

19

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.