بریده‌ای از کتاب دیلماج: رمان اثر حمیدرضا شاه آبادی

Sh Daliri

Sh Daliri

1404/2/1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 75

🌼تاوان روح آزرده‌ام را پاهای خسته‌ام می‌داد. 🌼عشقی داشتم که آرزو می‌کردم روزی آن را به کسی پیش‌کش کنم. 🌼 آنچه که فکر میکردم عشق است، میلی بود که به یک منبع زیبایی داشتم. سرچشمه ناشناخته ای که هنوز هم نمیدانم کجاست. آن چیز که فکر میکردم سرگشتگی عشق است، سر درگمی در پیدا کردن آن منبعی بود که معلوم نیست حقیقتاً وجود دارد یا نه!

🌼تاوان روح آزرده‌ام را پاهای خسته‌ام می‌داد. 🌼عشقی داشتم که آرزو می‌کردم روزی آن را به کسی پیش‌کش کنم. 🌼 آنچه که فکر میکردم عشق است، میلی بود که به یک منبع زیبایی داشتم. سرچشمه ناشناخته ای که هنوز هم نمیدانم کجاست. آن چیز که فکر میکردم سرگشتگی عشق است، سر درگمی در پیدا کردن آن منبعی بود که معلوم نیست حقیقتاً وجود دارد یا نه!

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.