بریده‌ای از کتاب دیزی دارکر اثر آلیس فینی

نرگس

نرگس

4 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 193

من واقعا فکر نکردم.لحظه ای تردید نکردم.من ان لباس ابی اسمانی را پاره کردم تا رز هرگز نتواند ان را بپوشد.سپس رشته های نازک مواد ابی ابریشمی را در تخت او گذاشتم و زیر بالشش پنهان کردم.قیچی را روی میز کنار تخت لیلی گذاشتم و بقیه ی چیز ها را همان طور که بود رها کردم. لیلی مقصر شناخته شد و یک جنگ خاموش بین خواهرانم شروع شد. همه فکر میکردند این یک عمل انتقام جویانه است. که البته در این مورد حق با انها بود.

من واقعا فکر نکردم.لحظه ای تردید نکردم.من ان لباس ابی اسمانی را پاره کردم تا رز هرگز نتواند ان را بپوشد.سپس رشته های نازک مواد ابی ابریشمی را در تخت او گذاشتم و زیر بالشش پنهان کردم.قیچی را روی میز کنار تخت لیلی گذاشتم و بقیه ی چیز ها را همان طور که بود رها کردم. لیلی مقصر شناخته شد و یک جنگ خاموش بین خواهرانم شروع شد. همه فکر میکردند این یک عمل انتقام جویانه است. که البته در این مورد حق با انها بود.

7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.