بریده‌ای از کتاب قصه های سرزمین اشباح: قاتلان سحر اثر دارن شان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 203

دلم می‌خواست گریه کنم،اما نمی‌توانستم.انگار چیزی در وجودم کم شده بود و احساساتم جواب نمی‌دادند.

دلم می‌خواست گریه کنم،اما نمی‌توانستم.انگار چیزی در وجودم کم شده بود و احساساتم جواب نمی‌دادند.

39

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.