بریدۀ کتاب

کەوسەر

1402/12/25

روز ملخ
بریدۀ کتاب

صفحۀ 88

فِی با چشمانی بسته و نیمخندی غریب بر لب می‌دود.به رغم آرامش دلکش چهره‌اش،بدنش با تمام توان می‌کوشد او را با نهایت سرعت،به پیش براند. تنها توجیه چنین تضادی این است که او از حس رهایی برخاسته از گریز دیوانه‌وار خود لذت می‌برد.درست مثل پرنده‌ای که پس از چند دقیقه‌ی پر اضطراب در نهانگاه،با هراس محض به سوی دنیای بیرون پر می‌گشاید.

فِی با چشمانی بسته و نیمخندی غریب بر لب می‌دود.به رغم آرامش دلکش چهره‌اش،بدنش با تمام توان می‌کوشد او را با نهایت سرعت،به پیش براند. تنها توجیه چنین تضادی این است که او از حس رهایی برخاسته از گریز دیوانه‌وار خود لذت می‌برد.درست مثل پرنده‌ای که پس از چند دقیقه‌ی پر اضطراب در نهانگاه،با هراس محض به سوی دنیای بیرون پر می‌گشاید.

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.