بریده‌ای از کتاب کاراوال؛ پایان اثر استفانی گاربر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 451

لبخند به لب های جولیان برگشت اما دوباره کمی خجالت زده به نظر می رسید، با دست پشت گردنش را مالید _ یه زمانی دستکش هدیه ای نمادین بود.. اسکارلت شوکه شد: آره ابروهای جولیان بالا رفتند _ هنوز که چیزی نگفتم _هر چی بگی جوابش آره ست بازوهایش را دور گردن او حلقه کرد، دست های جولیان هم در پاسخ دور کمر او گره شدند _ اگه ازت خواسته بودم نصف امپراطوری تو بهم بدی چی؟ _ اونوقت می گفتم همش مال خودت، هر چی که من دارم مال تو ام هست جولیان.. _ هرچی؟ _ هر چی اسکارلت برای اثبات حرفش گفت: _و حالا تو هم مال منی _ من از اولشم مال تو بودم..:)

لبخند به لب های جولیان برگشت اما دوباره کمی خجالت زده به نظر می رسید، با دست پشت گردنش را مالید _ یه زمانی دستکش هدیه ای نمادین بود.. اسکارلت شوکه شد: آره ابروهای جولیان بالا رفتند _ هنوز که چیزی نگفتم _هر چی بگی جوابش آره ست بازوهایش را دور گردن او حلقه کرد، دست های جولیان هم در پاسخ دور کمر او گره شدند _ اگه ازت خواسته بودم نصف امپراطوری تو بهم بدی چی؟ _ اونوقت می گفتم همش مال خودت، هر چی که من دارم مال تو ام هست جولیان.. _ هرچی؟ _ هر چی اسکارلت برای اثبات حرفش گفت: _و حالا تو هم مال منی _ من از اولشم مال تو بودم..:)

46

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.