بریدهای از کتاب کاراوال؛ پایان اثر استفانی گاربر
1404/1/3

4.5
24
صفحۀ 451
لبخند به لب های جولیان برگشت اما دوباره کمی خجالت زده به نظر می رسید، با دست پشت گردنش را مالید _ یه زمانی دستکش هدیه ای نمادین بود.. اسکارلت شوکه شد: آره ابروهای جولیان بالا رفتند _ هنوز که چیزی نگفتم _هر چی بگی جوابش آره ست بازوهایش را دور گردن او حلقه کرد، دست های جولیان هم در پاسخ دور کمر او گره شدند _ اگه ازت خواسته بودم نصف امپراطوری تو بهم بدی چی؟ _ اونوقت می گفتم همش مال خودت، هر چی که من دارم مال تو ام هست جولیان.. _ هرچی؟ _ هر چی اسکارلت برای اثبات حرفش گفت: _و حالا تو هم مال منی _ من از اولشم مال تو بودم..:)
لبخند به لب های جولیان برگشت اما دوباره کمی خجالت زده به نظر می رسید، با دست پشت گردنش را مالید _ یه زمانی دستکش هدیه ای نمادین بود.. اسکارلت شوکه شد: آره ابروهای جولیان بالا رفتند _ هنوز که چیزی نگفتم _هر چی بگی جوابش آره ست بازوهایش را دور گردن او حلقه کرد، دست های جولیان هم در پاسخ دور کمر او گره شدند _ اگه ازت خواسته بودم نصف امپراطوری تو بهم بدی چی؟ _ اونوقت می گفتم همش مال خودت، هر چی که من دارم مال تو ام هست جولیان.. _ هرچی؟ _ هر چی اسکارلت برای اثبات حرفش گفت: _و حالا تو هم مال منی _ من از اولشم مال تو بودم..:)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.