بریدۀ کتاب

زن زیادی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 58

این نشانه ها و انگها همیشه برای او حاکی از چیزی خالی از انسانیت بود و آنها را کوششی برای پست کردن آدمها می دانست. نثاط مشترکی که همه اسب های فلان گردان سوار دارند یا شباهتی که میان پرتقال‌های درون یک جعبه است، به نظر او خیلی بیشتر از نقاط مشترکی بود که همه آدمهای مثلا دیپلمه دارند. یا مثلا همه سرهنگها دارند. اصلا به عقیده او وجه امتیاز آدم‌ها را از یکدیگر نمی‌شد از درونشان، از قوای ذهنی شان بیرون کشید و مثل خرمهره روی پیشانی شان آویزان کرد یا مثل نشان روی دوششان کوبید.

این نشانه ها و انگها همیشه برای او حاکی از چیزی خالی از انسانیت بود و آنها را کوششی برای پست کردن آدمها می دانست. نثاط مشترکی که همه اسب های فلان گردان سوار دارند یا شباهتی که میان پرتقال‌های درون یک جعبه است، به نظر او خیلی بیشتر از نقاط مشترکی بود که همه آدمهای مثلا دیپلمه دارند. یا مثلا همه سرهنگها دارند. اصلا به عقیده او وجه امتیاز آدم‌ها را از یکدیگر نمی‌شد از درونشان، از قوای ذهنی شان بیرون کشید و مثل خرمهره روی پیشانی شان آویزان کرد یا مثل نشان روی دوششان کوبید.

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.