بریده‌ای از کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت اثر شرمن الکسی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 200

این شد که سعی کردم باز هم خرده های کوچکی از شادی در زندگی ام پیدا کنم . این تنها راهی بود که می توانستم آن همه مرگ و پیشامد را از سر بگذرانم . فهرستی درست کردم از تمام کسانی که در زندگی بیشترین شادی را به من داده بودند . نوازنده هایی که شادترین آهنگ ها را نواخته اند ، غذاهای محبوبم ، کتاب های محبوبم و...همین جور فهرست پشت فهرست از چیزهایی درست می کردم که بهم شادی می دادند. و دائم کاریکاتور چیزهایی را می کشیدم که عصبانی ام می کردند. و هم چنان می نویسم و هی بازنویسی می کنم ، می کشم و از نو می کشم . باز اندیشی می کنم و تجدید نظر می کنم و نظرهایم را دوباره ویرایش می کنم . و این شد رسم و راه عزاداری من.

این شد که سعی کردم باز هم خرده های کوچکی از شادی در زندگی ام پیدا کنم . این تنها راهی بود که می توانستم آن همه مرگ و پیشامد را از سر بگذرانم . فهرستی درست کردم از تمام کسانی که در زندگی بیشترین شادی را به من داده بودند . نوازنده هایی که شادترین آهنگ ها را نواخته اند ، غذاهای محبوبم ، کتاب های محبوبم و...همین جور فهرست پشت فهرست از چیزهایی درست می کردم که بهم شادی می دادند. و دائم کاریکاتور چیزهایی را می کشیدم که عصبانی ام می کردند. و هم چنان می نویسم و هی بازنویسی می کنم ، می کشم و از نو می کشم . باز اندیشی می کنم و تجدید نظر می کنم و نظرهایم را دوباره ویرایش می کنم . و این شد رسم و راه عزاداری من.

2

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.