بریدهای از کتاب خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره وقت اثر شرمن الکسی
1402/11/29
صفحۀ 200
این شد که سعی کردم باز هم خرده های کوچکی از شادی در زندگی ام پیدا کنم . این تنها راهی بود که می توانستم آن همه مرگ و پیشامد را از سر بگذرانم . فهرستی درست کردم از تمام کسانی که در زندگی بیشترین شادی را به من داده بودند . نوازنده هایی که شادترین آهنگ ها را نواخته اند ، غذاهای محبوبم ، کتاب های محبوبم و...همین جور فهرست پشت فهرست از چیزهایی درست می کردم که بهم شادی می دادند. و دائم کاریکاتور چیزهایی را می کشیدم که عصبانی ام می کردند. و هم چنان می نویسم و هی بازنویسی می کنم ، می کشم و از نو می کشم . باز اندیشی می کنم و تجدید نظر می کنم و نظرهایم را دوباره ویرایش می کنم . و این شد رسم و راه عزاداری من.
این شد که سعی کردم باز هم خرده های کوچکی از شادی در زندگی ام پیدا کنم . این تنها راهی بود که می توانستم آن همه مرگ و پیشامد را از سر بگذرانم . فهرستی درست کردم از تمام کسانی که در زندگی بیشترین شادی را به من داده بودند . نوازنده هایی که شادترین آهنگ ها را نواخته اند ، غذاهای محبوبم ، کتاب های محبوبم و...همین جور فهرست پشت فهرست از چیزهایی درست می کردم که بهم شادی می دادند. و دائم کاریکاتور چیزهایی را می کشیدم که عصبانی ام می کردند. و هم چنان می نویسم و هی بازنویسی می کنم ، می کشم و از نو می کشم . باز اندیشی می کنم و تجدید نظر می کنم و نظرهایم را دوباره ویرایش می کنم . و این شد رسم و راه عزاداری من.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.