بریده‌ای از کتاب کاراوال؛ اسطوره ای اثر استفانی گاربر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 166

کم پیش می‌آمد که مردم برای مدتی طولانی به چشمان یکدیگر خیره شوند، چون یک جورهایی حتی از لمس کردن همدیگر هم صمیمانه‌تر به نظر می‌رسید. وقتی دانته به چشمان تلا خیره می‌شد،دیگر دنیا را تماشا نمی‌کرد. حتی حواسش به خودش هم نبود، در واقع تا حدودی خود را به خطر می‌انداخت تا روی تلا تمرکز کند.

کم پیش می‌آمد که مردم برای مدتی طولانی به چشمان یکدیگر خیره شوند، چون یک جورهایی حتی از لمس کردن همدیگر هم صمیمانه‌تر به نظر می‌رسید. وقتی دانته به چشمان تلا خیره می‌شد،دیگر دنیا را تماشا نمی‌کرد. حتی حواسش به خودش هم نبود، در واقع تا حدودی خود را به خطر می‌انداخت تا روی تلا تمرکز کند.

27

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.