بریدهای از کتاب هر چه به دنبالش هستی در کتابخانه پیدا می شود اثر میچیکو آئویاما
1403/9/24
صفحۀ 99
آن لحظه شاید برای اولین بار با ناامیدی واقعی روبرو شدم. شکی نیست که شرکت فکر میکرد تصمیمشان به صلاح من است. اما من نمیخواستم به همین راحتی کنار گذاشته شوم. برایم مانند این بود که به من گفته باشند دیگر به درد نمیخورم. حس میکردم که درون یک سیاهچالهی عمیق پرت شدهام
آن لحظه شاید برای اولین بار با ناامیدی واقعی روبرو شدم. شکی نیست که شرکت فکر میکرد تصمیمشان به صلاح من است. اما من نمیخواستم به همین راحتی کنار گذاشته شوم. برایم مانند این بود که به من گفته باشند دیگر به درد نمیخورم. حس میکردم که درون یک سیاهچالهی عمیق پرت شدهام
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.