بریدهای از کتاب جوان خام اثر فیودور داستایفسکی
1403/8/11
صفحۀ 247
«تمام آن افسردگی پیشین برای چه بود؟» در برخی لحظات نشئهآمیز میگفتم: «آن ریاضت های دردناک گذشته، کودکی انزواجویانه و مغموم، رویاهای ابلهانهام در بسترم، عهد و پیمان هایم، محاسبه هایم، حتی "اندیشه"ام برای چه بود؟ همهاش خیالات بود و اختراع خودم، معلوم است که جهان اصلاً آن شکلی نیست؛ ببین چه خوشحال و با نشاطم: پدری دارم _ورسیلوف؛ دوستی دارم _پرنس سرگی؛ باز هم دارم... ولی از این "باز هم دارم" بگذریم.» دریغا که این همه به نام عشق، بزرگواری، افتخار و شرف صورت گرفت و بعد نفرت انگیز، شرم آور و رسوا از کار در آمد. همین.
«تمام آن افسردگی پیشین برای چه بود؟» در برخی لحظات نشئهآمیز میگفتم: «آن ریاضت های دردناک گذشته، کودکی انزواجویانه و مغموم، رویاهای ابلهانهام در بسترم، عهد و پیمان هایم، محاسبه هایم، حتی "اندیشه"ام برای چه بود؟ همهاش خیالات بود و اختراع خودم، معلوم است که جهان اصلاً آن شکلی نیست؛ ببین چه خوشحال و با نشاطم: پدری دارم _ورسیلوف؛ دوستی دارم _پرنس سرگی؛ باز هم دارم... ولی از این "باز هم دارم" بگذریم.» دریغا که این همه به نام عشق، بزرگواری، افتخار و شرف صورت گرفت و بعد نفرت انگیز، شرم آور و رسوا از کار در آمد. همین.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.