بریده‌ای از کتاب تو را دوست دارم چون نان و نمک: گزینه شعرهای عاشقانه اثر ناظم حکمت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 112

برف راه را بست. تو نبودی؛ زانو زدم در برابرت.خیره شدم در چشمانت؛با چشمانی بسته. کشتی ها نمی‌گذرند، هواپیماها در پرواز نیستند. تو نبودی؛ تکیه زدم به دیوار در برابرت.گفتم گفتم گفتم؛با دهانی بسته. تو نبودی؛ دست بر تن تو زدم؛با دستانی که به روی صورتم بود. ۱۹۵۹

برف راه را بست. تو نبودی؛ زانو زدم در برابرت.خیره شدم در چشمانت؛با چشمانی بسته. کشتی ها نمی‌گذرند، هواپیماها در پرواز نیستند. تو نبودی؛ تکیه زدم به دیوار در برابرت.گفتم گفتم گفتم؛با دهانی بسته. تو نبودی؛ دست بر تن تو زدم؛با دستانی که به روی صورتم بود. ۱۹۵۹

4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.