بریدهای از کتاب کلاف سردرگم اثر لوسی مود مونتگمری
1403/12/24
صفحۀ 171
گی سعی کرد بخندد، ولی دید نمیتواند. او که همیشه آمادهی خندیدن بود نمیتوانست بخندد. درد ناشناختهی هراسناکی در قلبش خانه کرده بود که نباید میگذاشت کسی آن را ببیند. پ.ن: ((((:
گی سعی کرد بخندد، ولی دید نمیتواند. او که همیشه آمادهی خندیدن بود نمیتوانست بخندد. درد ناشناختهی هراسناکی در قلبش خانه کرده بود که نباید میگذاشت کسی آن را ببیند. پ.ن: ((((:
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.