بریده‌ای از کتاب حوض شربت اثر مریم قربان زاده

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

زودتر از آنچه فکر می کرد از این خاطرات دور شده بود. روزهای خوش و خرم خانه پدری جایش را به روزهای قناعت با شیخ اسماعیل داده بود و دیگر از آن ریخت و پاش ها خبری نبود. بتول حتی به روی شیخ اسماعیل نیاورد، وقتی یکی از قالی های خانه را به بهانه تکاندن خاکش با خود برد و دیگر برنگرداند. میدانست دست شوهرش تنگ است و فروش این قالی می تواند بار زندگی را برایش سبک تر کند.

زودتر از آنچه فکر می کرد از این خاطرات دور شده بود. روزهای خوش و خرم خانه پدری جایش را به روزهای قناعت با شیخ اسماعیل داده بود و دیگر از آن ریخت و پاش ها خبری نبود. بتول حتی به روی شیخ اسماعیل نیاورد، وقتی یکی از قالی های خانه را به بهانه تکاندن خاکش با خود برد و دیگر برنگرداند. میدانست دست شوهرش تنگ است و فروش این قالی می تواند بار زندگی را برایش سبک تر کند.

31

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.