بریده‌ای از کتاب ظلمت شب یلدا: عاشقانه ای بر بستر تاریخ اثر امین فقیری

مغربی

مغربی

1402/5/8

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

اگر میتوانستی بروی در دل مردم، میفهمیدی که هیچ کس به ارزوی خود نرسیده است. همه گم کرده ای داشته اند، و گرنه این همه اه و ناله نمیکرده اند و با شعرشان دل ادم را به اتش نمیکشدند. این هم جزئی از سرنوشت است. باید تحمل کنی. همه در دلشان میگویند، چون میگذرد غم نیست.

اگر میتوانستی بروی در دل مردم، میفهمیدی که هیچ کس به ارزوی خود نرسیده است. همه گم کرده ای داشته اند، و گرنه این همه اه و ناله نمیکرده اند و با شعرشان دل ادم را به اتش نمیکشدند. این هم جزئی از سرنوشت است. باید تحمل کنی. همه در دلشان میگویند، چون میگذرد غم نیست.

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.