بریدهای از کتاب کودک جادو بخش اول اثر تری بروکس
7 روز پیش
صفحۀ 73
«طوری نیست. یعنی شاید طوری نیست. چرتم برد و خوابی دیدم. خوابم راجع به اشنل و اریشا و کالف بود. خیلی ناراحت کننده بود. هنوز هم وقتی فکرش را میکنم برایام خیلی ناراحت کننده است.» «خب، پس سعی کن راجع به آن فکر نکنی. خوابها معمولاً عادت دارند ترس و تردیدهای هر کسی را دوباره مثل آینه جلو رویش بگذارند. یک طوری وانمود میکنند انگار بعضی چیزها واقعیت دارند، در صورتی که این طوری نیست.»
«طوری نیست. یعنی شاید طوری نیست. چرتم برد و خوابی دیدم. خوابم راجع به اشنل و اریشا و کالف بود. خیلی ناراحت کننده بود. هنوز هم وقتی فکرش را میکنم برایام خیلی ناراحت کننده است.» «خب، پس سعی کن راجع به آن فکر نکنی. خوابها معمولاً عادت دارند ترس و تردیدهای هر کسی را دوباره مثل آینه جلو رویش بگذارند. یک طوری وانمود میکنند انگار بعضی چیزها واقعیت دارند، در صورتی که این طوری نیست.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.