بریده‌ای از کتاب سیاه خون اثر کورنلیا فونکه

زورو

زورو

6 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 308

کلمه ها به درد هیچ کاری نمی خورند .البته گاهی طنین‌شان خیلی قشنگ بود .ولی به محض اینکه واقعا به‌شان احتیاج پیدا می کردی ، به تو پشت می کردند . آدم هیچ وقت کلمه های درست را پیدا نمی کرد .هرگز.خب آدم اصلا کجا باید دنبال‌شان می گشت؟قلب عین ماهی لال است ،با اینکه زبان خیلی سعی می کند به قلب صدایی برای حرف زدن بدهد.

کلمه ها به درد هیچ کاری نمی خورند .البته گاهی طنین‌شان خیلی قشنگ بود .ولی به محض اینکه واقعا به‌شان احتیاج پیدا می کردی ، به تو پشت می کردند . آدم هیچ وقت کلمه های درست را پیدا نمی کرد .هرگز.خب آدم اصلا کجا باید دنبال‌شان می گشت؟قلب عین ماهی لال است ،با اینکه زبان خیلی سعی می کند به قلب صدایی برای حرف زدن بدهد.

35

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.