بریده‌ای از کتاب پدرو پارامو اثر خوان رولفو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 41

《...اما این بار برنگشت . حالا صدایش را می‌شنوی ؟ گوش کن!》 _ من چیزی نمی‌شنوم. +پس باز همان فکر و خیال است ، خب باز هم می‌گویم آنها خیال می‌کردند که او برنگشت . اما او برگشت !

《...اما این بار برنگشت . حالا صدایش را می‌شنوی ؟ گوش کن!》 _ من چیزی نمی‌شنوم. +پس باز همان فکر و خیال است ، خب باز هم می‌گویم آنها خیال می‌کردند که او برنگشت . اما او برگشت !

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.