بریدهای از کتاب دختر ایران اثر ستاره فرمانفرماییان
دیروز
صفحۀ 550
از فصل شانزدهم کتاب: دریافتم که باید خود را برای بدترین چیزها آماده کنم. لرزان و ترسان از اینکه به زمین بیفتم منتظر ماندم تا آخرین اتهام مرا بخواند. این اتهام گویا او را با مشکل مواجه ساخت و او در این مورد از دو دستیار خود کمک خواست... آخرین اتهامی که دانشجویان به شما وارد کردند اینه که معیار زندگی ایرانیان را بالا بردید. با حالتی منگ به او خیره شدم. با تندخویی ادامه داد اونا میگن شما به مدت بیست سال ایرانیها را در موسسه خودتان آموزش دادید که در نتیجه بسیاری خود را از دام فقر بیرون کشیدن و به زندگی راحت با شغل خوب و مسکن مناسب اتومبیل و غیره دست پیدا کردن. دانشجوها استدلال کردن که شما با این کار باعث شدید ایرانیها از وضعیت خودشون راضی و آدمای بیخیالی بشن و بنابراین با دلسرد کردن اونا از پیوستن به نیروهای انقلابی و قرار گرفتن در صف سربازهای انقلاب، سرنگونی شاه رو به تاخیر انداختید. خانم شاید شما بتونید توضیح بدید در مغز این جوانهای بی تجربه چی میگذره...
از فصل شانزدهم کتاب: دریافتم که باید خود را برای بدترین چیزها آماده کنم. لرزان و ترسان از اینکه به زمین بیفتم منتظر ماندم تا آخرین اتهام مرا بخواند. این اتهام گویا او را با مشکل مواجه ساخت و او در این مورد از دو دستیار خود کمک خواست... آخرین اتهامی که دانشجویان به شما وارد کردند اینه که معیار زندگی ایرانیان را بالا بردید. با حالتی منگ به او خیره شدم. با تندخویی ادامه داد اونا میگن شما به مدت بیست سال ایرانیها را در موسسه خودتان آموزش دادید که در نتیجه بسیاری خود را از دام فقر بیرون کشیدن و به زندگی راحت با شغل خوب و مسکن مناسب اتومبیل و غیره دست پیدا کردن. دانشجوها استدلال کردن که شما با این کار باعث شدید ایرانیها از وضعیت خودشون راضی و آدمای بیخیالی بشن و بنابراین با دلسرد کردن اونا از پیوستن به نیروهای انقلابی و قرار گرفتن در صف سربازهای انقلاب، سرنگونی شاه رو به تاخیر انداختید. خانم شاید شما بتونید توضیح بدید در مغز این جوانهای بی تجربه چی میگذره...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.