بریده‌ای از کتاب مجلس ضربت زدن (نمایشنامه) اثر بهرام بیضایی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 68

[من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم و اینک قرنهاست سرگشته‌ی بیابان خضر الیاسم! شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید‌. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه‌گیر و خندق‌گذار و معجزه‌سازم کردید! شاه مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارمْ‌آسمان بردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! درِ شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟]

[من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم و اینک قرنهاست سرگشته‌ی بیابان خضر الیاسم! شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید‌. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه‌گیر و خندق‌گذار و معجزه‌سازم کردید! شاه مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارمْ‌آسمان بردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! درِ شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟]

20

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.