بریدۀ کتاب

برادر من تویی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 197

عباس دیگر نتوانست طاقت بیاورد. راه امام حسین (ع) را بست و با صدای لرزان گفت: -شما را قسم به فرق شکافته پدرمان اجازه بدهید به میدان نبرد بروم و انتقام خون علی اکبر را از آن نابکاران پلید بگیرم. امام حسین (ع) اشک‌هایش را پاک کرد. صورتش انگار چند سال پیرتر شده بود. آه کشید و گفت: -هنوز زود است که تو به میدان نبرد بروی. بمان و باعث آرامش خاطر من و اهل بیتم باش. بمان پشت و پناه من.

عباس دیگر نتوانست طاقت بیاورد. راه امام حسین (ع) را بست و با صدای لرزان گفت: -شما را قسم به فرق شکافته پدرمان اجازه بدهید به میدان نبرد بروم و انتقام خون علی اکبر را از آن نابکاران پلید بگیرم. امام حسین (ع) اشک‌هایش را پاک کرد. صورتش انگار چند سال پیرتر شده بود. آه کشید و گفت: -هنوز زود است که تو به میدان نبرد بروی. بمان و باعث آرامش خاطر من و اهل بیتم باش. بمان پشت و پناه من.

6

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.