بریده‌ای از کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایفسکی

SaNa

SaNa

1404/4/18

بریدۀ کتاب

صفحۀ 9

اما از همان صبح بار غم عجیبی بر دلم افتاده بود، که آزارم می‌داد. ناگهان احساس کرده‌بودم که بسیار تنهایم. می‌دیدم که همه مرا وا می‌گذارند و از من دوری می‌جویند.

اما از همان صبح بار غم عجیبی بر دلم افتاده بود، که آزارم می‌داد. ناگهان احساس کرده‌بودم که بسیار تنهایم. می‌دیدم که همه مرا وا می‌گذارند و از من دوری می‌جویند.

47

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.