بریدهای از کتاب شب های روشن اثر فیودور داستایفسکی
1404/4/18
صفحۀ 9
اما از همان صبح بار غم عجیبی بر دلم افتاده بود، که آزارم میداد. ناگهان احساس کردهبودم که بسیار تنهایم. میدیدم که همه مرا وا میگذارند و از من دوری میجویند.
اما از همان صبح بار غم عجیبی بر دلم افتاده بود، که آزارم میداد. ناگهان احساس کردهبودم که بسیار تنهایم. میدیدم که همه مرا وا میگذارند و از من دوری میجویند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.